چرا ناراحتی؟
پسر از کار خسته شدم. دیگه نمیتونم سیاست های احمقانه ی شرکت را تحمل کنم.
ارزیابی ای چیزیتو گرفتی؟
آره، اما به این خاطر نیست که ناراحتم. تازه فهمیدم که یکی از بچه ها ترفیع گرفته، بلد نیست هیچ کاری انجام بده. تمام روز میشینه و دست* بوسی رئیس رو میکنه.
افتضاحه!
دلخورم از اینکه مدیریت نمیتونه ورای دروغ های چرب زبانه اش رو ببینه.
قسمت روشن/مثبت (ماجرا) رو ببین. حداقل کار داری
آره. دیگه نباید در این مورد نگران باشم. انگار نمیتونم هیچ کاری در این مورد انجام بدم.
دقیقاً. به جاش میتونیم امشب نوشیدنی بخوریم.
یه بطری آب جو خنک چطوره؟
حالا درست شد.
butt: a person's buttocks or anus.