A: سلام. اسم من مارکه
B: مارک؟ من بیل ام. از آشنائیت خوشوقتم
A: آره. کجایی هستی؟
B: اهل هاستن تگزاس ام.
A: من اهل کالیفرنیای جنوبی ام.
B: باید دخترای ناز زیادی اونجا باشه، هوم؟
A: معلومه که آره. ولی اکثرشون بی بند و بارن.
B: افتضاحه! خب، چه سالی هستی؟
A: سال اولی ام
B: امسال سال اول منم هست.
A: چی باعث شد که تصمیم بگیری واسه مدرسه بیای کالیفرنیا؟ شنیدم آستین مدرسه ی خوبیه
B: درسته، اما فکر کنم برکلی بهتر باشه.
A: پس این همون جائیه که میخواستی بیای؟
B: راستش رو بگم، من میخواستم برم استانفورد. تو لیست انتظار بودم، اما نود و نه درصد کسائی که تو استانفورد قبول شدن میرن اونجا. مثل اینه که بگی، کی نمیخواد بره، درسته؟
A: کاملا درسته. اما اینجا بازم مدرسه ی خوبیه.
B: غُر نمیزنم. من فقط میدونم که میخواستم بیام کالیفرنیا. تگزاس عالیه اما من میخواستم چیزای متفاوتی رو تجربه کنم.
A: خوبه. میدونی میخوای چه رشته ای بخونی؟
B: قبلا به علوم سیاسی فکر میکردم، اما الان به ادبیات انگلیسی علاقه پیدا کردم. تو چطور؟
A: من قصد دارم مهندسی الکترونیک بخونم.
B: میدونی ساختمون اسمیث کجاس؟ باید سرفصل های کلاس روانشناسی رو بردارم. اولین روز کلاس رو نبودم.
A: شروع فوق العادئیه. اونجاس، کنار کتابخونه.
B: از دیدنت خوشحال شدم.
A: آره، باید بعدا با هم باشیم (معاشرت کنیم).
B: عالیه. پس، فردا تو کلاس میبنمت.
A: باشه. تا بعد.