appropriate 
اختصاص دادن/برای خود برداشتن
clarify 
شفاف کردن/واضح کردن
confirm 
تایید کردن تصدیق کردن
conceal 
پنهان کردن
constantly 
مداوم/دایما
convenient 
مناسب/راه دست
core 
هسته /مغز و درون هر چیزی
critical 
بحرانی/وخیم
distort 
کج کردن/از شکل طبیعی انداختن/ناهموار کردن
diverse 
گوناگون/مختلف
prosperous 
موفق/کامیار/کامکار
reveal 
اشکار کردن معلوم کردن فاش کردن
theoretical 
علمی /نظری
scarcely 
ندرتا