acknowledge
تصدیق کردن تایید کردن
acquire
به دست اوردن/حاصل کردن/اندوختن
assimilate
یکسان کردن/هم جنس کردن/شبیه ساختن
assortment
ترتیب/دسته/دسته بندی
caliber
قطرگلوله/قطر دهانه ی تفنگ/استعداد/مهارت
condensed
متراکم/فشرده.چگالیده
contradictory
مخالف/مغایر
disregard
نادیده گرفتن/رعایت نکردن
precious
گرانبها/محجوب/ارزشمند
prominent
برجسته والا مهم
requisite
ضروری/واجب/بایسته
unravel
حل کردن/از هم باز کردن
vague
مبهم/نامفهوم
vast
وسیع پهناور عظیم
volume
حجم/اندازه/ولوم صدا